قلب بنفش (پارت 10)

ارسلان:دوست دیانا که فک کنم اسمشم مهدیس بود اومد و من فقد خیره موندم
مهدیس:سلام
ارسلان:امممممم
مهدیس:دارم میگم سلام ،بیداری؟؟
ارسلان:سلام
مهدیس:ببین منو زود حرفمو میزنم
ارسلان:خب بگو
مهدیس:ببین من همچی رو درباره آت میدونم میدونم یه زن داری به نام هستی و یه دختر به نام ارمغان که دیانا هم نمیدونه و اگه بفهمه هم مطمئنم خیلی ناراحت میشه
ارسلان:تو از کجا میدونی
مهدیس:چون میدونم ،زیاد سوال پیچم نکن
ارسلان:.
مهدیس:کلا دو راه داری
یا هستی رو طلاق میدی
یا به دیانا همچی رو میگم
ارسلان:بزار فکر کنم فردا خبرت میدم
مهدیس:تو رو به خیر ما رو به سلامت تا فردا
دیدگاه ها (۲)

نظرسنجی (نیکا)

مهشاد

قلب بنفش (پارت 9)

قلب بنفش(پارت ۸)

رمان بغلی من پارت ۱۰۴و۱۰۵و۱۰۶ارسلان: خوشگل خانم ما ضربانش با...

کپشن*

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط